جام جهان بین

ما یه عمره تو صفیم، خدایا! خوشبختی چی شد؟

جام جهان بین

ما یه عمره تو صفیم، خدایا! خوشبختی چی شد؟

چهارشنبه, ۱ مهر ۱۳۹۴، ۰۶:۱۱ ب.ظ

یک ماه گذشت

یک ماه از خدمت سربازی گذشت و الان حدود یک روزه امدم مرخصی.

روزهای سخت و آسون زیادی داشت این مدت.انسانهای مختلفی وجود دارن اونجا که از هر قوم و قبیله این.ارتباط هایی که بین این افراد شکل میگیره و رابطه های گاها صمیمی و گاها غیرصمیمی بینشون واقعا جالبه.یک لر با یک ترک چنان رفاقت برقرار میکنه که برای فرار از صف زیر بغل لره رو میگیرن که مثلا حالش بد شده و داریم میبریمش آبی بزنه به صورتش!خنده

نمایش هایی که اجرا میکنن از لحظه ی دیدار بعد از یک ماه با خانواده که بصورت نظامی هستش و با رژه شروع میشه و با یک هفت هشت ، دو هفت هشت سه به استقبال مادر و پدر میرن.که استقبال از مادر صمیمی و پدر بصورت بروباباس!خنده

دروغ گفتن به فرمانده برای مرخصی یکی از اتفاقات جالبی بود که توی یک ماه شنیدیم اونم از کسی که ادعا داشت خیلی مثبته و میفهمه.

نکته ی جالبی وجود داشت تو این مدت اونم اینکه بعضیا با اینکه رفیق صمیمین برات اما تو لحظه ی تنگی هیچ کمکی بهت نمیکنن!

با تمام این وجود و اتفاقات و جریمه ها و میدان تیرها که شهید دادیمزبان درازی و رزم شب ها که جذاب بودن ،بازهم روزها شیرین بود و گذشت!

 دریغ مدت عمرم که بر امید وصال....به سر رسید و نیامد به سر زمان فراق

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۷/۰۱
محمدجواد جهان بین

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی