جام جهان بین

ما یه عمره تو صفیم، خدایا! خوشبختی چی شد؟

جام جهان بین

ما یه عمره تو صفیم، خدایا! خوشبختی چی شد؟

يكشنبه, ۱ آذر ۱۳۹۴، ۰۷:۴۵ ب.ظ

بوسه های عشق

و سه ماه گذشت...

تجربه ی خوبی بود برای من.صبر و شکیبایی خودمو محک زدم و یه سری چیزها یاد گرفتم که بدرد آینده ام میخوره.مثلا اینکه چطور تو شرایطی که سخته و نمیشه به امکانات کافی دسترسی داشت زندگی کرد و رفع نیاز کرد.

توی این دوره با خیلیا آشنا شدم و ازشون چیزهایی یاد گرفتم.مثل عبدالله خنفری که اولین نفر تو ذهنم امد و من واقعا از کنارش بودن لذت میبردم بسکه شیرین و دلنشین بود.یک سال ازم بزرگتر بود و فوق العاده باهوش. زبان انگلیسی رو عالی بلد بود با اینکه عرب بود!واسه خودش سه زبان بلد بود! ازش ساختن جلد خودکار یادگرفتم و بهم گفت برای زبان یادگرفتن چیکار کنم.

نفر بعدی که توی ذهنم امد آرین مکوندیه، پسری خوش زبون،خوش اخلاق و ناب که عشق کامیون بود و دنیاش پر بود از مدل های مختلف کامیون.

بعد تقسیم کردنمون دلم برای رفیقم توی تخت کناری سوخت.اسمش سعید جعفری وند بود و بچه ی آذربایجان.بیچاره افتاد ایلام.

یوسف بروایه،آل خمیس که بهش اعدلو میگفتیم.و خیلیای دیگه که نمیتونم تو ذهنم بیارمشون الان.

دیدگاه بدی که اونجا داشتن این بود که کسایی که تحصیل کرده ان و رفتن دانشگاه فقط بخاطر دختربازی بوده و فرار از خدمت ولاغیر!!!

دوران محرم اونجا واقعا برام شیرین و دلچسب بود.بخصوص چلاب زدن با بچه های خوزستانی.دلم واسه اون شبها تنگ میشه.

خیلی از شاعرها و نویسنده های بزرگ توی دوران حبس آثاری نوشته ان که عالی بودن.منم اونجا شروع کردم به شعر نوشتن که توی پست های جدا جدا مینویسمشون.

همین فعلا...مخلص شما استوار یکم محمد جواد جهان بین

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۹/۰۱
محمدجواد جهان بین

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی