وصف حالی ننوشتیم و شد ایامی چند...
در ایام فراغت به سر میبرم.
یه روزی میشه که امدم اصفهان.هوای خوبیه و جامونم خیلی خوبه.عادت شیرین لرها اینش خوبه که مهمون نوازن شدید و آدم لذت میبره وقتی کنارشونه. البته به آدمی که میری مهمونش میشی هم برمیگرده که خب شیرینن اینجا. دیروز رو بلند شدیم و رفتیم به سوی باغ پرندگان. حدود 50 دقیقه پیاده روی کردیم.(جا داره از مادر گرامی کمال تشکر رو به جا آورم که کله ی این بنده ی حقیر رو همچنان روی سرم پا برجا گذاشته و از دم تیغ رد نکرده...آی لاویو مادری) وقتی رسیدیم اونجا فهمیدیم که هم پارک آبی هست، هم بادی، هم باغ پرنده و خزنده و پروانه.تازه تله کابین هم بود. اصولا در اینجور مواقع ذوق مرگ میشیم که با یک تیر کلی نشون زدیم.ماهم برحسب همین ماجرا رفتیم که بریم باغ پرندگان اول که....دیر امدی تعطیله!
با حسرتی بردل برگشتیم.گفتیم خب لااقل پایی به آب بزنیم و بعد برگردیم اون 50 دقیقه رو. یکم آب بازی کردیم که صدای جلینگ جیلینگ درشکه( کالاسکه، کدوموشونه؟ فرقشون چیه؟ ) امد.ماهم باز ذوق مرگ شدیم و رفتیم سواری.نه این یکی تعطیل نبود.یه دور کامل زدیم و کلی عکس گرفتیم و گفتیم خوبه خب همینم.امدیم برگردیم.گفتیم خب پرندگان و خزندگانم تعطیله لابد.اما نگهبان دم در گفت حالا برید شاید بازبود و.... باز بود!!!
رفتیم بلیط بگیریم که اولین زد حال رو بهم زدن : پروانه ها خشک شده ان. زهر اسب! پروانه خشک شده به چه دردم میخوره؟ مسئول بلیط فروشی گفت اما باغش قشنگه.گفتم خب بریم خزندگان.گفت نفری 4 تومن.گفتم زرشک! واسه دیدن خودمم 4 تومن نمیدم چه برسه مار و تمساح و ازین چیزا. با شور با سران گروه تصمیم بر اون شد که بریم باغ پروانه ها.
رفتیم داخل و.... کف بر شدیم! وااااااو عجب جاییه! عجب خنک و عجب فضایی ساختن. بلافاصله دوربین به دست شدیم و چلیک چلیک ....حالا عکس نگیر و کی بگیر!
بقیه روز رو نمیگم بدرد نمیخوره واستون...این بود روز 22 ام.