جام جهان بین

ما یه عمره تو صفیم، خدایا! خوشبختی چی شد؟

جام جهان بین

ما یه عمره تو صفیم، خدایا! خوشبختی چی شد؟

۱۱ مطلب در مرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

شنبه, ۳۱ مرداد ۱۳۹۴، ۱۱:۳۶ ق.ظ

ماییم و افتادن به خاک اما دوباره پا شدن!

و ما رفتیم کرمانشاه...التماس دعا!

سپیدی از سیاهترین نقطه ی شب شروع میشه...

تا اطلاع ثانوی نیستم و بعدا دوباره هستم!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ مرداد ۹۴ ، ۱۱:۳۶
محمدجواد جهان بین
سه شنبه, ۲۷ مرداد ۱۳۹۴، ۰۵:۲۸ ب.ظ

چشمانت آره نگفتن...

چشمانت آره نگفتن و من کوه بردوش و جامه ی جنگ به تن ، رهسپار جاده ی بینهایت شدم...

چقدر ساده ام!

چقدر ساده که نفهمیدم چشمانت فریب جنگ داشته اند و من بسادگی صلحشان دیدم!

در اعماق چشمانم آسمانی را میبینم که زمین میخورد! دستش را میگیرم و میگویمش بلندشو رفیق من. دور، دوره ی آخرین سنگر است! سنگری که سکوت نیست.

خوب میدانی که آشوبم،آرامشم تویی!

اما آرامش! چه ساده تپشت برای دیگران شد و حقیقت جهان من سایه شد! سایه ای که فلاسفه در ابتدای راه دیدند و من بسادگی از کنارش گذشتم!

مشت پوچ شبها هنوزم خاطراتم را با آتش جواهراتش درهم می آمیزد و فریبم میدهد که سحر ندارد این شب تار...!

دردا که دوری دردا! 

بسادگی خدا را باختم ، خدایی که نامش از عزل بر لبانم شکفته بود. و من باختمش در میان انبوهی از خدایان. و آرامش خدایم شد...و چه ساده افول کرد و جایش را ناکجایی گرفت.

و باران بارید...

و چو رودی اندیشه و روان و روحم را شست و رفت....

شدم واژه ای بدون خیال تو...

پی نوشت :

چه زیبا بیست و پنج سال زندگیم شد چند خط.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۴ ، ۱۷:۲۸
محمدجواد جهان بین
شنبه, ۲۴ مرداد ۱۳۹۴، ۱۲:۱۳ ق.ظ

وصف حالی ننوشتیم و شد ایامی چند...

در ایام فراغت به سر میبرم.

یه روزی میشه که امدم اصفهان.هوای خوبیه و جامونم خیلی خوبه.عادت شیرین لرها اینش خوبه که مهمون نوازن شدید و آدم لذت میبره وقتی کنارشونه. البته به آدمی که میری مهمونش میشی هم برمیگرده که خب شیرینن اینجا. دیروز رو بلند شدیم و رفتیم به سوی باغ پرندگان. حدود 50 دقیقه پیاده روی کردیم.(جا داره از مادر گرامی کمال تشکر رو به جا آورم که کله ی این بنده ی حقیر رو همچنان روی سرم پا برجا گذاشته و از دم تیغ رد نکرده...آی لاویو مادریبوسه) وقتی رسیدیم اونجا فهمیدیم که هم پارک آبی هست، هم بادی، هم باغ پرنده و خزنده و پروانه.تازه تله کابین هم بود. اصولا در اینجور مواقع ذوق مرگ میشیم که با یک تیر کلی نشون زدیم.ماهم برحسب همین ماجرا رفتیم که بریم باغ پرندگان اول که....دیر امدی تعطیله!

با حسرتی بردل برگشتیم.گفتیم خب لااقل پایی به آب بزنیم و بعد برگردیم اون 50 دقیقه رو. یکم آب بازی کردیم که صدای جلینگ جیلینگ درشکه( کالاسکه، کدوموشونه؟ فرقشون چیه؟ ) امد.ماهم باز ذوق مرگ شدیم و رفتیم سواری.نه این یکی تعطیل نبود.یه دور کامل زدیم و کلی عکس گرفتیم و گفتیم خوبه خب همینم.امدیم برگردیم.گفتیم خب پرندگان و خزندگانم تعطیله لابد.اما نگهبان دم در گفت حالا برید شاید بازبود و.... باز بود!!!

رفتیم بلیط بگیریم که اولین زد حال رو بهم زدن : پروانه ها خشک شده ان. زهر اسب! پروانه خشک شده به چه دردم میخوره؟ مسئول بلیط فروشی گفت اما باغش قشنگه.گفتم خب بریم خزندگان.گفت نفری 4 تومن.گفتم زرشک! واسه دیدن خودمم 4 تومن نمیدم چه برسه مار و تمساح و ازین چیزا. با شور با سران گروه تصمیم بر اون شد که بریم باغ پروانه ها.

رفتیم داخل و.... کف بر شدیم! وااااااو عجب جاییه! عجب خنک و عجب فضایی ساختن. بلافاصله دوربین به دست شدیم و چلیک چلیک ....حالا عکس نگیر و کی بگیر!

بقیه روز رو نمیگم بدرد نمیخوره واستون...این بود روز 22 ام.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مرداد ۹۴ ، ۰۰:۱۳
محمدجواد جهان بین
شنبه, ۱۷ مرداد ۱۳۹۴، ۰۱:۳۷ ق.ظ

رشد جمعیت،ازدحام جمعیت

رشد جمعیت! 

این موضوعیه که مدتیه تبش توی مملکت ماه هم راه افتاده و ذهن که این پیشنهادات رو داده ( حالا ما میگیم دیدی معنوی داشته برای رشد بیشتر شیعه در دوره ی شیعه کشی.) غافل بوده از عواقبش. این موضوع روی روح یکایک انسانها اثر میذاره. تحت فشار ازدیاد جمعیت ، اونایی که هیچ گاه دزدی به ذهنشون خطور نکرده سارق میشن تا خونوادشونو تامین کنن.اونایی که هیچوقت به قتل فکر نمیکردن آدم می کشند تا برای کودکانشون غذا تهیه کنن. تمامی گناهان، طمع ، شکم پرستی، خیانت ، قتل، تنبلی و... شیوع پیدا میکنه، توی انسانها رسوخ می کنه و با زدودن آسایش ، به اوج میرسن.

اینکار فساد عقلی و روحی به بار میاره. اتفاقی که شاهدش هستیم توی دور و برهامون و شاهد افول انسانیت و معنویت توی دل خیلیا هستیم. جوون و کم تجربه و اینا هم برنمیداره. پیرمرد و خردمند و دانا و با تجربه هم الان خسته شده و فکرهای مضحک به سرش میزنه.چرا که نیازهای اولیه ی زندگی رو باید جور کنه.خودش تنها که نیست.یه خونواده چشم انتظارشن.

لطفا چشماتونو باز کنین!

انسانها گوسفند نیستند که هروقت اراده کنین زاد و ولد کنن و هروقت دیدین که خیلی شدن، جنون گاوی، ایدز، آبولا تو جونشون بندازین و نسل کشی کنین تا تعدادشون دوباره کم بشه و تعادل طبیعت حفظ بشه!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۴ ، ۰۱:۳۷
محمدجواد جهان بین
چهارشنبه, ۱۴ مرداد ۱۳۹۴، ۰۹:۱۲ ب.ظ

شاید یه وقت دیگه

امروز عصری رفتم بیرون عینکم رو گرفتم. بد نشده. با اینکه قبلا اینو بیشتر دوست داشتم تا مشکیه. اما الان مشکیه رو بیشتر دوست دارم. شاید یه عادت و دلبستگی باشه. 

محمد بعد مدتها باز پیداش شد. برخلاف قبلا فقط امده بود همدیگه رو ببینیم! ( اینو واسه فضولا نوشتم که بخونن!!!)

توی خیابون سرگروه گروه 3+1 رو دیدم.فکر کنم با خواهرش بود. اتفاقا فردا هم تولد یکیشونه. بعدم یکی دیگه رو دیدم فامیلیشو بلد نیستم اونم سلام کرد و رفت. امروز باز یارو زنگ زده واسه کارام. زحمت کشیده! همین!

حسن صبح می گفت تو فکر کنم نمی خوای بری چون خیلی ریلکسی! جوابتو میدم بعدا تا بفهمی چرا یکی مثل من ریلکسه!

چقدر جدیدا خوشم میاد از رضا صادقی.البوم اخرشو هزاران بار گذاشتم.الانم تک آهنگ داده و واقعا عالیه.

"برم به دنبال کسی که از تو خیلی بهتره....یادم بره این حسمو بی تو بهم خوش بگذره"

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۴ ، ۲۱:۱۲
محمدجواد جهان بین
چهارشنبه, ۱۴ مرداد ۱۳۹۴، ۱۱:۲۰ ق.ظ

مشکل اتصال به sql به صورت "."

آقا ما یه چند روزی مثل اسب دنبال حل این مشکل بودم.

قضیه از این قراره که من sql 2012 رو نصب کردم رو ویندوز 10 و مشکل عجیبی که باهاش داشتم این بود که هر بار که ویندوز رو ریست میکردم دیگه نمیتونستم با "." وصل بشم بهش. عجییییییبه نههههههه؟؟؟؟؟!!!!

خب کاری که می کردم تا قبل این راه حل پاک کردن و نصب دوباره اس کیو ال بود که بازم خراب میشد دوباره.(اسکول بودم هاااا)

خلاصه امروز اعصابمو خورد کرد سرچ کردم تو نت و این راه حل رو جستم و جوابم داد:

  1. You need to verify that the SQL Server service is running. You can do this by going to Start > Control Panel > Administrative Tools > Services, and checking that the service SQL Server (SQLEXPRESS) is running. If not, start it.

  2. While you're in the services applet, also make sure that the service SQL Browser is started. If not, start it.

  3. You need to make sure that SQL Server is allowed to use TCP/IP or named pipes. You can turn these on by opening the SQL Server Configuration Manager 
    Start > Programs > Microsoft SQL Server 2012 > Configuration Tools, and make sure that TCP/IP and Named Pipes are enabled.

4.otherwise
run Start->Run->Services.msc If so, is it running?
if it not running then
It sounds like you didn't get everything installed. Launch the install file and chose the option "New installation or add features to an existing installation". From there you should be able to make sure the database engine service gets installed.

خب همونطور که میبینید 4 راه حل داده که مال من با اولی حل شد.اما توضیحاتشم بدم که بدونین:

  1. گفته که برید توی مسیر Start > Control Panel > Administrative Tools > Services و (SQL Server (SQLEXPRESS رو run کنید.این مسئله برای sql server هم جواب میده.
  2. تو همون مسیر بالایی چک کنین که SQL Browser  هم run باشه.
  3. گفته برین Start > Programs > Microsoft SQL Server 2012 > Configuration Tools و چک کنین که sql مجاز باشه به استفاده از TCP/IP and Named Pipes.
  4. در آخر هم گفته برین و Start->Run->Services.msc رو اجرا کنین. اگه اجرا نشد حتما sql رو درست نصب نکردین و باید دوباره از اول نصب کنین.

خلاص!

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۴ ، ۱۱:۲۰
محمدجواد جهان بین

امروز روز خوبی بود.

چیزهای زیادی یاد گرفتم و کار کردم. اول اینکه سایت کلمجور که هنوز در حال کاره رو یکم روش کار کردم و تقریبا صفحه اولش تموم شده. فقط مونده یه سری توافقات تا بشه بهتر روش کار کرد. ماجرای دوم برمیگرده به موضوع ماجرای شیرینی فروشی که کارشون افتاد یکمی جلو.

امروز راننده ای امده بود با پرونده ی خالی. امده میگه یادته 6 ماه پیش امدم گفتی برو یه سال دیگه بیا؟ حالا من :| والا من یادم نیست صبح چی خوردم.

پرونده اش رو گفت کامله بگیرش.گرفتمش دیدم هیچی توش نیست.دادمش بهش گفتم ببرش دکتر بدش.رفته امده میگه دکتر نیستش بگیرش کامله من رفتم فردا میام کارتمو میگیرم.هرچی گفتمش بمون تا دکتر بیاد گفت نه کامله خداحافظ :D

آهنگ جدید گروه چارتار خیلی قشنگ بود مثل بقیه ی کارهاشون.

عصری نشستم یه ظاهر جدید سایت طراحی کنم واسه نمونه کار. سه ساعت رو یه موضوعش کار کردم آخرش نتیجه رو گرفتم ولی خب باید هنوز صاف و صوفش کنم.دیگه تمام وقتمو این انیمیشنه  گرفت نشد که کل سایت رو تموم کنم ولی خب چیزهای خوبی ازش یاد گرفتم.صددرصد از این موضوع توی سایت های دیگه ام هم استفاده میکنم اما خب هنوز زوده و خیلی زمان میبره. نتایج خوبی بودن.موضوع بعدی سایت فلت هستش که یه سری چیزهای خوشگل دارم واسشون.

پیش به سوی آینده...

پی نوشت : بزودی میخوام سورس کارهامو در اختیارتون قرار بدم استفاده کنین.منتها ممکنه بزودی بشه دو سال دیگه! معلوم نیست!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۴ ، ۲۱:۱۴
محمدجواد جهان بین
يكشنبه, ۱۱ مرداد ۱۳۹۴، ۱۰:۳۴ ق.ظ

همینجوری...

سایه ای وارد اتاق شد.آروم آروم قدم برداشت و به سمت من امد. ترسیده بودم. سرمو زیر پتو کردم و خوابیدم. پایان!

مرض داشتم متن بالا رو نوشتم!

یه سری جک و جونور دور و برم بودن و من گفتم عیب نداره بهشون یه فرصت دیگه بدم شاید آدم شدن، اما دریغ از آدم شدن. خلاصه اینکه هم وقت و هم انرژیمونو گرفتن و الکیم عمرمونو پاشون هدر دادیم. دیگه هم ازین کارها نمیکنم.(الان دو روز دیگه باز این کارها میکنم....خنده)

حسش نیست بنویسم ولی خب میخوام مجاب کنم خودمو به نوشتن کاری که خیلی دوستش داشتم و الان حسش رو ندارم. یه سری چیز میز نوشتم باید بعدا تمومشون کنم.

یه راننده ای امده اینجا بوی غذا میده! عرق غذایی از خودش در وکنه احتمالا خنده

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۹۴ ، ۱۰:۳۴
محمدجواد جهان بین
پنجشنبه, ۸ مرداد ۱۳۹۴، ۰۹:۲۸ ق.ظ

لبریز از تو...

دلم که به آستانه ی لبریزی می رسد مثل بچه ها قلم را درون جوهرش فرو می برم و شیره ی آن را هورت می کشم.

شیرِآبش را که نمیتوانم ببندم پس هورت می کشم.

قلم که سیراب شد بی تاب می شود و شروع می کند به اشک ریختن.

گاهی اشکش روی کاغذ می نشیند و می شود یک متن یا شعر زیبا،گاهی هم مثل چشمه فوران می زند به هر جا.

که آن لحظه کسی نمی گوید چه دل پری داشته این قلم، می گوید قلم رنگ پس میدهد و لایق سطل زباله است.

خنده دار است نه؟ دل پر لایق سطل زباله است! اتفاقی که برای قلم تنها نمی افتد.برای من و تو هم می افتد.دلت که پر باشد در بازی روزگار سوخته ای و لایق مرگی انهم با خفت! راستی دل با چه پر می شود؟

پی نوشت : توی خونه تکونی سیستمم این متنمو پیدا کردم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مرداد ۹۴ ، ۰۹:۲۸
محمدجواد جهان بین
يكشنبه, ۴ مرداد ۱۳۹۴، ۰۸:۵۰ ق.ظ

ااااااااا....علیهههههههههههه

حس عجیبیه هرشب تو خواب ، خواب ببینی که خوابی...توی خوابت بخوای تکون بخوری و نتونی و در همون حال مثل فیلم هری پاتر یه موجود نامرئی از توی دهنت تمام شادی ها که نه بلکه وجودت رو شروع به مکیدن بکنه. و تو هیچ کاری نتونی بکنی .بدنت تکونت نمیخوره و صدات از توی گلو خفه میشه!

قرار بود چیزهای خوب بگم...اینم چیز خوب بود دیگهخنده

اما اینو داشته باشید:

پنج شنبه ها طبق معمول علی تشریفشو اورده بود و حسن رفته بود دنبال کارهاش. ماهم طبق معمول مخ علی رو گرفتیم کار، هرچند خیلی اوقات اون مخ ما رو میگیره کاررررررررررررررر(خیلی کار خفنی میگیره (نمیشه اون کلمشو بگم!!!)).

امد نشست گفت حسن کو؟ گفتیم رفته پول بگیره. گفت چقدر؟ گفتیم 20 میلیون. گفت واقعاااا؟ گفتیم اره وامش درامده میخواد شامم بده. گفت اااا...کی؟ گفتیم امشب میخواد ببرمون علی کله. گفت منم میام. ساعت چند میرین؟ گفتیم باشه بیا.شام میریم دیگه. ( دقت کنین که مخ شما هم بکار گرفته نشه ما مخ علی رو بکار گرفته بودیم.یعنی چیییییی؟ یعنی الکی گفتیم بهش تمام ماجرا رو)

حالا حسن از همه جا بی خبر شب با خونواده میخواست بره علی کله.شب علی به من زنگ میزنه و میبینه در دسترس نیستم.به حسن زنگ میزنه و میبینه در دسترس نیست.پیام میده به حسن که من منتظرتونم تنهایی رفتین؟ حسن هم ساعت 11 بهش زنگ میزنه که چی شده؟ علی میگه پس چرا سراغم نیومدین؟ کجایی؟ حسنم میگه من علی کله ام با خانواده. علیم باور نمیکنه میگه نه با اون دوتایی منو نخواستی ببری. خلاصه از حسن انکار و از علی اصرار که رفتین و منو نبردین و نامردین!

همین!

این نوشته رو تقدیم میکنم به علی .....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مرداد ۹۴ ، ۰۸:۵۰
محمدجواد جهان بین